رمان سفیر درخواست دوست عزیزم
#سفیر
#part10
چاعان : مگه من باتو نیستم
لیا: ببخشید نشنیدم چی گفتی ؟
چاعان : گفتم اینجا چیکار میکنی ؟
لیا: احیانن باهم نسبتی داریم؟
چاعان : نه
لیا : پس جواب سوال تو گرفتی حالا منم برم بخوابم خیلی خستمه شب بخیر..
چاعان دست لیا رو میگره
لیا : هوپ هوپ دستمو ولکن
چاعان : اول جواب سوالمو بده بعد هرجا میخوای برو
لیا : چرا باید بدم هاااا
چاعان : مشکلی نیست میخوای به راه حل بدم بهت
لیا : اونوقت چرا؟
چاعان : بین من رئیس خونم پس میتونم دستور بدم از اینجا پرتت کنن بیرون
لیا : اون موقع راه حلت چیه؟
چاعان : بیای برای یه شب تختمو گرم کنی یه شب بهترین کارو بهت میدم
لیا لبخند میزنه
چاعان : خوب جوابت؟
لیا یه مشت میخوابونه تو صورت چاعان
لیا : اینم جوابم.. عوضی
لیا کیفشو بر میداره و میره
چاعان: اخ صورتم دختریه... کجا رفت دیونه
یازا: پس کی بگم بیان برای لیا
نرگس : هرجور شما راحتین خانوم
یازا: تمام بهشون خبر میدم و بابت لیا نترس تو بهترین خانوادست
نرگس : امری ندارین ؟
یازا: نه میتونی بری
نرگس : ممنون
نرگس میره
لیا از بالا نردبان میره تو اتاقش سریع لباساشو عوض میکنه که انگار نه انگار اتفاقی افتاده
زهرا درو باز میکنه
زهرا : لیا دخترم خوبی
دجله : لیا
لیا بافیلم: من..خ.و.بم.خا..لم.. کو؟
زهرا: یکم دیگه میات تو بلند شو تا دارو بهت بدم و جراحت هاتو پانسمان کنم که فردا نیوفتی
لیا بلند میشه
زهرا شروع میکنه به دوا کردن جراحت لیا و..
#part10
چاعان : مگه من باتو نیستم
لیا: ببخشید نشنیدم چی گفتی ؟
چاعان : گفتم اینجا چیکار میکنی ؟
لیا: احیانن باهم نسبتی داریم؟
چاعان : نه
لیا : پس جواب سوال تو گرفتی حالا منم برم بخوابم خیلی خستمه شب بخیر..
چاعان دست لیا رو میگره
لیا : هوپ هوپ دستمو ولکن
چاعان : اول جواب سوالمو بده بعد هرجا میخوای برو
لیا : چرا باید بدم هاااا
چاعان : مشکلی نیست میخوای به راه حل بدم بهت
لیا : اونوقت چرا؟
چاعان : بین من رئیس خونم پس میتونم دستور بدم از اینجا پرتت کنن بیرون
لیا : اون موقع راه حلت چیه؟
چاعان : بیای برای یه شب تختمو گرم کنی یه شب بهترین کارو بهت میدم
لیا لبخند میزنه
چاعان : خوب جوابت؟
لیا یه مشت میخوابونه تو صورت چاعان
لیا : اینم جوابم.. عوضی
لیا کیفشو بر میداره و میره
چاعان: اخ صورتم دختریه... کجا رفت دیونه
یازا: پس کی بگم بیان برای لیا
نرگس : هرجور شما راحتین خانوم
یازا: تمام بهشون خبر میدم و بابت لیا نترس تو بهترین خانوادست
نرگس : امری ندارین ؟
یازا: نه میتونی بری
نرگس : ممنون
نرگس میره
لیا از بالا نردبان میره تو اتاقش سریع لباساشو عوض میکنه که انگار نه انگار اتفاقی افتاده
زهرا درو باز میکنه
زهرا : لیا دخترم خوبی
دجله : لیا
لیا بافیلم: من..خ.و.بم.خا..لم.. کو؟
زهرا: یکم دیگه میات تو بلند شو تا دارو بهت بدم و جراحت هاتو پانسمان کنم که فردا نیوفتی
لیا بلند میشه
زهرا شروع میکنه به دوا کردن جراحت لیا و..
- ۲.۳k
- ۲۶ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط